عضو شوید
عضویت سریع
شمابیشترکدام رادوس دارید؟
آوای دلتنگی
آمار مطالب
آمار کاربران
کاربران آنلاین
آمار بازدید
دلم خوش است به گل های باغ قالی ها
که چشم باران دارم ز خشکسالی ها
به باد حادثه بالم اگر شکسته٬چه باک!
خوشا پریدن با این شکسته بالی ها!
چه غربتی است٬عزیزان من کجا رفتند؟
تمام دور و برم پر ز جای خالی ها
زلال بود و روان رود رو به دریایم
همین که ماندم، مرداب شد زلالی ها
خیال غرق شدن در نگاه ژرف تو بود
که دل زدیم به دریای بی خیالی ها
در جلسه امتحانِ عشق
من ماندهام و یک برگۀ سفید!
یک دنیا حرف ناگفتنی و یک بغل تنهایی و دلتنگی..
درد دل من در این کاغذ کوچک جا نمیشود!
در این سکوت بغضآلود
قطره کوچکی هوس سرسره بازی میکند!
و برگۀ سفیدم عاشقانه قطره را در آغوش میکشد!
عشق تو نوشتنی نیست..
در برگهام، کنار آن قطره، یک قلب میکشم!
وقت تمام است.
برگهها بالا..
خسته ام، خسته ای تنها و غریب در دل شب که از تکرار شبهای بی لبخند، از تکرار ورقه های
سپید تنهایی، که هر شب بی هیچ نوشته ای، بی هیچ نقش و نگاری ورق میخورند، دلگیرم
نمیدانم ستاره شمردنها تا به کی باید کار من باشد؟ نمیدانم به روی ایوان شب تنها نشستن ها تا به
کی باید کار من باشد؟ نمیدانم به امید قاصدک شادی نشستن ها تا به کی باید همراه من باشد؟!!
تا تو بیایی!!
چه سخت است رفتن و چه سخت است تر از آن است
که پاهایت زخمی
و کو له ات پراز مشکلات باشد ولی سخت تر از
آن این است که ندانی به کجا میروی
برای خودت دعا کن که آرام باشی.
وقتی توفان می آید، تو همچنان آرام باشی
تا توفان از آرامش تو آرام بگیرد.برای خودت دعا کن تا صبور باشی؛
آنقدر صبور باشی تا بالاخره ابرهای سیاه آسمون کنار بروند و خورشید
دوباره بتابد.
برای خودت دعا کن تا خورشید را بهتر بشناسی.
برای خودت دعا کن تا همه ی شب هایت ماه داشته باشد؛
چون در تاریکی محض راه رفتن خیلی خطرناک است
ماه چراغ کوچکی است که روشن شده تا جلوی پایت را ببینی.
برای خودت دعا کن تا همیشه جلوی پایت را ببینی؛ آخه راهی را که باید بروی
خیلی طولانی است
خیلی چاله چوله دارد؛ دام های زیادی در آن پهن شده است
و باریکه های خطرناکی دارد؛
پر از گردنه های حیران و سنگلاخ های برف گیر است.
برای خودت دعا کن تا پاهایت خسته نشوند و بتوانی راه بیایی.
چون هر جای راه بایستی مرده ای و مرگی که شکل نفس نکشیدن
به سراغ آدم بیاید،
خیلی دردناک است.
هیچ وقت خودت را به مردن نزن!
برای خودت دعا کن که زنده بمانی. زنده ماندن چند راه حل ساده دارد!
برای اینکه زنده بمانی نباید بگذاری که هیچ وقت بیشتر از اندازه ای
که نیاز داری بخوابی.
باید همیشه با خدا در تماس باشی تا به تو بیداری بدهد.
بیداری هایی آمیخته با روشنایی، صدا، نور، حرکت.
تو باید از خداوند شادمانی طلب کنی. همیشه سهمت را بخواه
و بیشتر از آن چه که به تو شادمانی ارزانی می شود در دنیا شادمانی
بیافرین تا دیگران هم سهمشان را بگیرند.
برای اینکه زنده بمانی باید درست نفس بکشی و نگذاری هیچ چیز ی
سینه ات را آلوده کند.
برای اینکه زنده بمانی باید حواست به قلبت باشد
هرچند وقت یکبار قلبت را به فرشته ها نشان بده و از آنها بخواه
قلبت را معاینه کنند.
دریچه هایش را، ورودی ها و خروجی هایش را و ببینند به اندازه ی کافی
ذخیره شادمانی در قلبت داری یا نه!!
اگر ذخیره ی شادمانی هایت دارد تمام می شود باید بروی پشت پنجره
و به آسمان
نگاه کنی. آنقدر منتظر بمان و به آسمان نگاه کن تا بالاخره خداوند
از آنجا رد بشود؛
آن وقت صدایش کن
به نام صدایش کن؛
او حتماً برمی گردد و به تو نگاه می کند و از تو میپرسد که چه می خواهی؟؟!
تو صریح و ساده و رک بگو.
هر چیزی که می خواهی از خدا بخواه. خدا هیچ چیز خوبی را از
تو دریغ نمی کند.
شادمان باش. او به تو زندگی بخشیده است و کمکت می ک
ند که زنده بمانی. از او کمک بگیر.
تو مرد غمهاي عميقي شعرهاي غمگين کلمات جانگداز با چشمانت مي توان عزاداري کرد باگيسوانت ، لباس سياهي براي هميشه پوشيد با دستانت ، جام زهر نوشيد تو مرد تاريخ مني يک تاريخ تلخ يک تاريخ سياه
آدمـــا نمیـــدونن بعضـــــــی وقتهــــا خـــــداحافـــــظ یعنـــــــی : " نــــذار برمـ " یعنی بــرمـ گــــردون سفــــت بغلمـ کـــن ســـــرمو بچـــــسبـــون به سینــه ات و بگــــــو : بیخــــــود کــردی میگی خداحافـــــظ مگـــــه میـــذارمـ بــــری؟!! مــــــگه الکیــــــــه ؟
خـــــداحافـــــظ یعنـــــــی :
" نــــذار برمـ "
یعنی بــرمـ گــــردون
سفــــت بغلمـ کـــن
ســـــرمو بچـــــسبـــون به سینــه ات و
بگــــــو :
بیخــــــود کــردی میگی خداحافـــــظ
مگـــــه میـــذارمـ بــــری؟!!
مــــــگه الکیــــــــه ؟
يک نفر از ميان شعله هاي بي امان گذشت يک نفر جام شوکران کشيد و از جهان گذشت يک نفر بوسه زد به دار خويشتن سرخ روي مثل عاشقان گذشت يک نفر يک نفر آزمون تو براي من کدام شوکران و شعله يا کدام تهمت است ؟ آي عشق از ميان شعله هاي تو چگونه مي توان گذشت ؟
صفحه قبل 1 ... 42 43 44 45 46 ... 127 صفحه بعد